roya molakhah

نقد و تحلیلی بر داستان «مرده» نویسنده «گی دو موپاسان»؛ «رویا مولاخواه» / اختصاصی چوک

گی دو موپاسان،از نویسندگان برجسته‌ی قرن نوزدهم است. اوج شهرت پاسان، در داستان‌های کوتاه وی است. موپاسان استادِ نوعی از داستانِ کوتاه است که به قول: سامرست موآم «می‌توانید آن را پشت میز شام یا در اتاق استراحت کشتی نقل کنید

و توجه شنوندگان خود را جلب نمایید.» سبک داستان‌های وی: ناتورالیستی و فضاهای مصور و توصیفی وی با فرافکنی و اغراق و تهییج و معماگون و بزرگ‌نمایی، سرشار از هیجان و ایجاد فرازهایی است که مخاطب را در لایه‌های توصیفی متن با خود همراه می‌کند. داستان مرده، در بستری از توصیفات سیالِ ذهنِ راوی، عاشقانه‌ای‌ است؛ که محوری برای تبیین اجتماع و بخش مهمی از آن به باورها و اعتقادات و جنبه‌ای دیگر به صراحت آشکارای واقعیت انسان در نقاب می‌پردازد، تا کنش‌های‌اجتماعی‌انسان را در بستری از عواطف تقلبی به مخاطب بنماید.

داستان با پرداختی رئالیسم از خاطره‌ای در ذهن راوی شروع می‌شود. منش نامتوالی خاطره با فلاش‌بک راوی،در ذهن به‌وجودِ معشوقی که اینک نیست برمی‌گردد. در این‌جا عشق و توصیفات و همگون آن نوعی پارانویا و خودآزاری برای راوی دارد. نوعی مالیخولیا در ترسیم احساس راوی، و شبی را که به عنوان فراز داستان می‌توان برشمرد را، در داستان مرده شاهدیم.

داستان در شروع در فضایی رومانتیک ، ظرفیتی از عشق را در مخیله‌ی خواننده بارور؛ و با توصیفات راوی این حس را مبسوط و به صورت ژانری در حیطه‌ی داستان‌های عاشقانه در می‌آورد. چنین جهان عاشقانه‌ای را در چند سطر با زاویه دیدِ اول شخص، در پسا ذهن راوی که جنسیتش مشخص نیست و تا صفحه‌های رو به اخر ، که انتظار مخاطب برای مذکر بودنِ راوی ، به اشتباه می‌افتد؛ و خواننده که در وهم عاشقانه‌ی داستان درگیر فضاهای رومانس داستان شده ؛ منِ راوی را جدا از منِ مولف که پاسان هست می‌یابد، شاهکار ویژه‌ی خود پاسان است.

داستان‌ِکوتاه چندان فضایی برای تغییر تاکتیک و فضاسازی‌های متغیر ندارد. شخصیت‌ها چندان مبسوط نمایانده نمی‌شوند. فردیت شخصیت‌ها در داستان‌ِمرده در راستای آن پیامی‌ است که مولف آن رابا کنش‌هایِ داستان به جلو می‌برد؛ و در فضایی نامتعین از روایتی سورآلیستی،به یک‌باره ژانر داستان را تغییر می‌دهد. تا گره داستان با رویداد خیالی پساذهن راوی ترکیب یکدستی، برای فرود داستان ایجاد کند. تا ضربه‌ی‌کوبنده‌تری برای فهمِ آن پیام مستتر به مخاطب

زده باشد. شبی که راوی در گورستان گم شده است. فضایی تجریدی و روایت از طرح داستان رودست خورده است. تفسیری جامعه‌شناسانه و تحلیلی از منظر روان‌شناختی عناصر داستان را تحت شعاع کارکرد خویش قرار می‌دهد؛ تا به یاری گونه‌ای،رهنما؛ مولف وارد داستان شود و با استناد به مرده‌هایی که از جهانی فرا واقعی بازگشته‌اند؛ جملات و باورها و آرمان‌های‌دروغین‌انسانی را به شیوه‌ای طرح‌ریزی‌ شده، کنار بزنند، و با استعاره‌ی مرگ که نماد حقیقت است، حقیقت را با همان چهره‌ی زشت و کریه واقعی‌اش به جهان نشان بدهد. در جهان روایت؛ مرگ، زندگی مردگان را تعیین می‌کند. در جهانی که از آن تهی گشته‌اند.جهانی که به معنای جسمانی برای دیگران غایب است. به یکباره شکلی منتظم از رستاخیز به خود می‌گیرد. و مرگ سرچشمه‌ی حقیقتی می‌شود؛ که زندگی از آن غافل است و نقابی است که فرا واقعیتِ فردی هرانسان در مواجهه با اجتماع از نگاه خود شخص، دور کرده و فقط مرگ است که   این فرا واقعیت، رنگی از حقیقت به خود می‌گیرد؛چنانکه مولانا می‌گوید: چون پرده بیفتد، نه تو مانی و نه من… انسان در جهان، همواره بر اساس نمادهای از پیش ساخته زندگی می‌کند. خوبی و نیکی نمادهای‌انسانی و اخلاقی‌اند؛ ملاکِ خوبی و بدی، خیر و شر، چیزی است، که انسان آن‌ را ساخته است. ژاک لاکان معتقد بود؛کودک در شش ماهگی از راه دیدنِ تصویر خویش در آینه، وارد جهانِ نمادها می‌شود، پله‌ای که لاکان آن را مرحله‌ی آینه خوانده است؛ دیدنِ خویشتن، بدنِ خویش که در یک‌آن هم تصویری است از دیگری و هم از خویشتن. در داستان «مرده»،راوی به دنبال یافتن معشوق، مردگانی را می‌یابد که تصاویر خویشتنِ خویش یا منِ نا متعینِ انسانی‌اند با چهره‌ها و منش‌های واقعیتی که در روز در چهره‌ی زنده‌ی فرد، دیده نمی‌شوند. استعاره‌ی معشوق و هموندی میان راوی و معشوق در پایانِ‌ داستان با یافتن خویشتنِ خویش است که با سنگِ گوری که این کلمات را ،دوست داشت و دوست داشته‌شد، به‌صورت نماد بر شناسه‌ی خود دارد، هویتِ دیگری یافته است. راوی به معشوق می‌رسد؛ تا آن منِ در آینه‌ی خود را پیدا کند. با واقعیت ِ هستی‌ِ خویش روبه‌رو می‌شود که «یک روز برای فریفتن معشوقه‌اش خارج شده بود. زیر باران سردش شد و مرد»و پاسان با شگردی غیرِ منتظره معشوق و راوی را در یک گزاره‌یِ خبری با هم تلفیق می‌کند.«به نظر رسید که روز بعد مرا بی‌ جان،نزدیک ِ قبری از روی زمین برداشتند»


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *