seyed ali mosavi vayari

استراتژی ساخت داستان کوتاه «زن ناشناس» نویسنده «ژان فروستیه»؛ «سیدعلی موسوی ویری»/ اختصاصی چوک

  • پیرنگ داستان:

«رئیس یک کارگزینی، در میان نامه‌هایش عکس دختر جوانی را پیدا می‌کند و سخت، ذهنش درگیر می‌شود. در ابتدا عکس را از همه مخفی می‌کند. مخصوصاً منشی‌اش که حرف و حدیثها درباره‌اش زیاد است. سپس عکس را به عکاسخانه می‌برد تا بزرگش را چاپ کند.

فردای آن روز، وقتی عکس را از عکاسخانه می‌گیرد، به کمک کتاب راهنمای پاریس، نقشۀ گورستانی را که عکس دختر (سوزان) در آن گفته شده بود را جست‌وجو می‌کند.

سپس از اینکه همصحبتی ندارد تا در این موضوع با او حرف بزند کلافه شده و تصمیم می‌گیرد به نوعی موضوع را با هوگت (همسرش) در میان بگذارد. و در نهایت، آنقدر کلافگی، ظاهرش را مشوش کرده که منشی‌اش اودت او را به خانه‌اش می‌برد. راوی و منشی با هم رابطه برقرار می‌کنند و راوی به خود که می‌آید دیگر برایش مهم نیست که عکس سوزان، در سَردرِ یک سینما نصب شده و او چهره ستاره اول فیلمی به نام «قتل در گورستان» است و در واقع دیگر در بند عشق هیچ کسی نیست جز منشی‌اش.»

  • استراتژی ساخت:

 

  1. شروع مسئله و پیدا شدن یک عکس مرموز: درست در آغاز داستان، راوی، عکسی را در میان نامه‌های دریافتی پیدا می‌کند. او رئیس کارگزینی است و اهمیت این عکس و جنبشی که در ذهنش ایجاد شده، در این توصیف القا می‌شود: «از حُسن اتفاق، سر بچه‌ها روی پیالۀ شیرقهوه‌شان خم بود و مادرشان نان می‌برید.»
  2. معرفی یک مشخصۀ جنسی در نگاه شخصیت راوی: راوی، ماشین‌نویس‌هایش را با معیار خاص و مورد علاقۀ خودش انتخاب می‌کند. به طوریکه طبق داستان، شایعاتی دربارۀ او هست که: «ماشین‌نویس‌هایش را از روی آزمایشهایی که ربطی به کار ماشین‌نویسی ندارد انتخاب می‌کند» یا «از دفترش که می‌خواستند خارج شوند پس پس تا دم در می‌رفتند. پیش از آن هرگز توجه نکرده بود که عدم تناسب اندام آدمی چه رقت‌بار است و پشت آدمها چه اعتماد و اطمینانی می‌بخشد.» به عبارت دیگر، درگیری راوی با مسئلۀ جنسی از طریق روزنۀ عکسی مرموز آشکار می‌شود.
  3. تلاش برای کشف صاحب عکس (گام اول: انکار): راوی برای بار اول با دقت به عکس نگاه می‌کند و با اطلاعات موجود در آن، متوجه می‌شود که عکس در گورستانی گرفته شده که پشت دختر، یک بقعه بوده و در پشت بقعه هم قبرهایی. سپس ترتیبی می‌دهد که از خانه بیرون بزند. تصمیم می‌گیرد به کافه‌ای برود تا فکرکند. اما بعد از ظهر «برای نخستین بار به خود گفت که به واقعه‌ای ناچیز اهمیتی بی‌اندازه می‌دهد.» در ادامه، علاقۀ راوی به زنش هم آشکار می‌شود و حتی تصمیم او به سوزاندن عکس سوزان هم محتمل است.
  4. تلاش برای کشف صاحب عکس (گام دوم: یافتن امضایی پایین عکس مربوط به یک عکاسخانه): وقتی زنش را دست‌به‌سر می‌کند و او از اطاق کارش بیرون می‌رود، با ذره بین، متوجه می‌شود پایین عکس، امضایی وجود دارد. اما صاحب عکاسخانه، عکس را منتسب به مغازۀ خود نمی‌داند.
  5. تلاش برای کشف صاحب عکس (گام سوم: یافتن نقشۀ گورستان مربوط به عکس از کتاب راهنمای پاریس):
    وقتی راوی، رنجور از عکاسخانه به اداره برمی‌گردد، اودت حس می‌کند بهتر است رئیسش را تنها بگذارد تا او راحت باشد. روز بعد، راوی، بهانه‌ای برای همسرش سرهم می‌کند تا با خیال راحت فکر کند. بعد عکس را از عکاسخانه، واقع در خیابان لافایت می‌گیرد و در هتل به آن خیره می‌شود. به محض یافتن ارتباطی میان شکل برگهای توی عکس با حروف الفبای تقطیع شده و حتی فکر ریختن محلولی خاص روی عکس برای ظهور قسمتهای احتمالاً مخفی یا کشف بیشتر بقعه که از نظرش کلید معماست، به کمک کتاب راهنمای پاریس، تصمیم می‌گیرد گورستانی که عکس در آن گرفته شده را پیدا کند.
  6. کشمکش بر سر رسیدن به سوزان: جست و جوی سوزان در خیابان اصلی باغ، چالش برانگیز است. چرا که در آنجا بقعه‌ها و دودکشهای زیادی وجود دارد. در نهایت، ناامید به خاطر اینکه زنش شب را تنها شام نخورد به خانه بازمی‌گردد.
  7. کشف دنیای تازه در مسیر جست‌وجوی سوزان و القای خیانت به هوگت: با اشاره به دزدی که تصویر «ژوکوند» را از موزۀ لوور دزدیده بود و «ماه‌ها لبخندش را سؤال‌پیچ کرده بود»، او هم هتل را جای جدیدی میابد که با خیال راحت «در آن به رؤیا فرو می‌رفت… در دو انتهای خط راه‌آهن، زندگی تازه‌ای آغاز می‌شد که در آن، زنان زیبای مسافر وارد می‌شدند… مفهوم وفاداری را در او منفجر می‌کردند». راوی در انتظار این است که تصویر سوزان «ناگهان روی اگهی‌های فیلم… ظاهر شود» و عطش یافتن سوزان به قدریست که او دیگر «زن، منشی، فرزندان و دوستانش را نمی‌بیند».
  8. کشف یک تصور وهم‌انگیز از سوزان؛ جاسوسی: راوی وقتی همۀ راه‌ها را برای کشف معمای خود طی می‌کند و به بن‌بست می‌رسد، به این فکر می‌افتد که «دربارۀ همۀ امور مهم زندگی با زنش بحث کرده بود.» فکر می‌کند که هنوز به او خیانت نکرده است. در جریان گفت‌وگو با هوگت «حرف از جاسوسی» زده می‌شود و راوی فکر می‌کند این فکر همانند عشق سوزان بر او تحمیل شده است. «کیست که نداند در گورستان‌ها اسلحه و اشیاء خطرناک را پنهان می‌کنند؟ آخر مرده‌ها به چه درد می‌خورند جز اینکه مخفیگاه زنده‌ها بشوند؟»
  9. در انتظار نامه‌رسان و پرهیز از سوزان؛ همزمان، شیرین شدن منشی در نزد راوی: نامه‌ای از طرف انجمن دوستداران تمبر در هلند دریافت می‌کند که «نشانی روی نوار دفترچه مبین نیرنگ نگران‌کننده‌ای» است. فکر می‌کند نویسندۀ نامه همان سوزان است که حالا با مرکب سیاه نامه نوشته. بعد با خودش می‌گوید: «خیال کرده‌اند که من به دام سوزان اینها می‌افتم».
    عصبی می‌شود و در این گیرودار، «صدای منشی‌اش که اشتغالات روزمره را به یادش می‌آورد لطیف و شیرین می‌نمود». منشی سعی می‌کند او را آرام کند.
  10. عشق و بی‌اعتنایی تازه: منشی، عامدانه آدرس آپارتمان خودش را روی کاغذی بر میز راوی می‌گذارد و او با منشی‌اش وارد رابطه‌ای تازه می‌شود. رابطه‌ای که منتهی به عشق منشیست. این عشق تازه، آنقدر جدیست که حتی «وقتی بعداً دم درِ یکی از سینماهای محله به عکس‌ها نگاه کرد و در چهرۀ ستارۀ اول فیلمِ آمریکایی موسوم به «قتل در گورستان» سوزان را بازشناخت هیچ احساس هیجان نکرد.»

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *