کارگردان کریشتوف کیشلوفسکی
تهیهکننده: مارین کارمیتز
نویسنده: کریستوف کیشلوفسکی
کشیشتف پیسیویچ
بازیگران: ایرن ژاکوب، بنوآ رژان
موسیقی: زبیگنیف پرایزنر
تدوینگر: ژاک ویتا
کریستوف کیشلوفسکی کارگردان و فیلمنامه نویس و مستند ساز اهل لهستان بود. وی یکی از برجستهترین فیلمسازان به شمار میآید که با بیانی ساده، مسائلی مهم و عمیق را به تصویر میکشد.
او در زمانی به خلق آثار سینمایی میپرداخت که به دلیل سانسور موجود، فیلمسازان قادر به نمایش و بیان حقایق نبودند و همین مساله موجب شد که مستند سازان برای ارائه پیام مورد نظرشان از کنایه و کدهایی خاص بهره بگیرند.
فیلمهای او در شروع دهه هفتاد در زمانی ساخته میشدند که فیلم مستند و سازندگان آنها نقش مهمی در زندگی اجتماعی لهستان داشتند.
او در گفت و گویی درباره خودش گفته است: همیشه تلاش کردم پایان فیلم را به طریقی خلق کنم که قهرمانان با پایان داستان باهوشتر و داناتر شده باشند. چیزی حتی کم و کوچک فهمیده باشند یا با دیگری انسانیتر برخورد کنند. احساس میکنم این واقعیت که ما نسبت به دیگران به شدت بی تفاوت هستیم، معضل اساسی پایان قرن بیستم است. برای فیلم ساختن نیاز به دلیل دارم. شاید پول داشتن یا فرصت داشتن دلیل بسندهای نباشد. باید یک نیروی درونی حقیقی داشته باشم. باید چیزی باشد که به نظرم مهم جلوه کند.
فیلم قرمز three color: red به کارگردانی همین شخصیت در سال 1994 ساخته شده است. این فیلم آخرین بخش از سه گانه معروف سه رنگ کیشلوفسکی بعد از آبی و سفید است. این فیلم درام معمایی عاشقانه، نامزد بهترین فیلمبرداری، نامزد بهترین کارگردانی و نامزد بهترین فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.
قرمز فیلمی است درباره یک زن سوئیسی به نام والنتین که قرار است برای یک شرکت تجاری محصول آدامس تبلیغ بکند. او در مقابل دوربین عکاسی قرار میگیرد، عکاس از او عکسهای متفاوتی در نمای نیمرخ و تمام رخ میگیرد، عکسی از نیمرخ او با چهرهای ناراحت در زمینه قرمز رنگ برای تبلیغات انتخاب میشود. این همان تصویری است که در سراسر فیلم به شکل عکس، پوستر تبلیغاتی و نمای پایانی در تلویزیون به چشم میخورد. والنتین ابتدا در مقابل چشمان عکاس قرار میگیرد، حتی این قرارگیری نیز معنادار و مهم است چرا که عکاس نماد کاشف مسائل اجتماعی است، فردی است که نکته بین و ریزبین است و نگاه ویژهای به مسائل دارد. رفته رفته تصویر او به جامعه بزرگتر و افراد بیشتری نشان داده میشود. در سطح شهر بر روی بیلبورد تبلیغاتی مقابل چشمان صدها تن از انسانها و در نهایت در اخبار تلویزیون در مقابل چشمان هزاران بیننده. تصویر والنتین نمادی از تأثیر گذاری رسانه بر مخاطب است که با ظرافت و زیبایی به تصویر کشیده شده است. رسانهای که روز به روز بر مخاطبان بیشتری (چه به شکل آگاه و چه ناخودآگاه) تأثیر میگذارد و زندگی و افکار افراد را روز به روز بیشتر دستخوش تغییر و تحول میکند.
فیلم با تماس تلفنی از سوی والنتین آغاز میشود که پاسخی دریافت نمیکند. در همین سکانس میتوان روابط یکسویه و یک طرفه را بخوبی مشاهده کرد.
در جریان فیلم والنتین با سگ قاضی جوزف تصادف میکند، از روی نامی که به گردن سگ بسته شده است خانه قاضی جوزف را پیدا میکند. تصمیم میگرد تا سگ را به صاحبش برگرداند، مقابل درب منزل قاضی جوزف نردههای حیاط باز است او در میزند و چون جوابی نمیگیرد، وارد میشود، درب چوبی منزل را به صدا در میآورد و متوجه میشود که درب چوبی نیز باز است، او از دو درب بدون اجازه وارد میشود اما این طور به نظر میرسد که باز بودن در و بی توجهی قاضی جوزف، نشانگر جدایی او از زندگی کنار انسانها است، بی تفاوتی وی به پیرامون خود و عدم ارتباط با انسانها و محیط، او فردی کم حرف و بدخلق است که در تنهایی خویش زندگی اطرافیان خود را مرور میکند. والنتین موضوع را به وی توضیح میدهد و قاضی با حالتی بی تفاوت درخواست زن جوان را برای پس گرفتن سگ رد میکند و تمایلی به نگهداشتن ریتا (سگ خود) ندارد. والنتین سگ را به خانه آورده، درمان میکند و نگه میدارد. این تصادف عاملی برای شروع دیدار والنتین با پیررد (قاضی جوزف) میشود.
تصادفی که نماد تأثیرگذاری سرنوشت در زندگی انسان است صحنههای دیگری نیز در این فیلم دیده میشود که بر سرنوشت تأکید دارد. سرنوشتی که خارج از اراده انسان بر زندگی وی تأثیر میگذارد و آن را تغییر میدهد. گاه موجب جریانهایی در زندگی میشود که بدون برنامه قبلی فرد ایجاد میشود، گاه نجات بخش است و گاه حیات بخش.
در دیدار دوم والنتین با جوزف، وی متوجه میشود که قاضی جوزف مشغول استراق سمع تلفنهای همسایههایش است. دختر جوان از این عمل متعجب و عصبانی میشود و خانه را ترک میکند
یکی از همسایههای قاضی جوزف زنی است که با مردی به نام آگوست ارتباط دارد. آگوست نیز قاضی جوانی است که در میانه فیلم متوجه خیانت زن به خودش میشود (نکته جالب در خصوص آگوست این است که تا لحظه پایانی فیلم که اوج داستان در آنجا اتفاق می افتد، مخاطب متوجه نمیشود که آگوست نیز قاضی است و سرنوشتی شبیه به قاضی جوزف دارد. این همسانی سرنوشتها رفته رفته در مسیر داستان مشخص میشود و هر لحظه مخاطب را دچار شگفتی میکند) آگوست مظهر گذشته قاضی جوزف است. نمادی از نمود گذشته در حال حاضر. گذشتهای که تمام نمیشود بلکه با فرد باقی میماند و در گوشهای از زمان حال نمود پیدا میکند.
آگوست قاضی جوانی که مورد خیانت شریک عاطفی خود قرار گرفته است تکرار جوانی از دست رفته قاضی جوزف است، گذشتهای که در آن قاضی جوزف عاشق همسر خود بوده است، زن به وی خیانت کرده و او را با شخصی به نام «هوگو هلبرینگ» ترک میکند و در نهایت زن در یک تصادف میمیرد و قاضی جوزف مسئول پرونده شخصی به نام هوگو هلبرینگ میشود (این موضوع نیز اشاره دیگری به موضوع سرنوشت دارد) اما عشق او در جان قاضی جوزف تا به امروز باقی میماند و از او فردی تنها، اجتماع گریز، ناامید و افسرده میسازد.
اتفاقی که در زندگی آگوست رخ میدهد نیز شبیه به همین گذشته است. آگوست حیران و عصبی از دیدن خیانت شریک عاطفی خود به خانه میآید، چند روزی این جدال درونی ادامه دارد تا اینکه تصمیم میگیرد به انگلستان سفر کند و از آن شهر دور شود.
در جای جای فیلم والنتین و آگوست در یک قاب به نمایش در میآیند بدون اینکه همدیگر را بشناسند یا کنش و واکنشی بین آنها اتفاق بیفتد. تا اینکه در کشتی به مقصد انگلستان با هم به شکل کاملاً تصادفی (تأثیر سرنوشت) همسفر میشوند، آنها هنوز همدیگر را نمیشناسند والنتین به قصد دیدن مادرش و آگوست به نیت فرار از احساس سرکوب شده خود راهی این سفر میشود. لحظات پایانی فیلم قاضی جوزف را مقابل دوربین میبینیم که با اضطراب و ترس به اخبار گوش میدهد خبر حاکی از غرق شدن کشتی تفریحی به مقصد انگلستان است، وی خیره به قاب کوچک تلویزیون به دنبال چهره والنتین میگردد، اخبارگو اعلام میکند که 7 تن از این کشتی نجات پیدا کردهاند و در نهایت در میان تمام استرسها و دلهرههای پیرمرد تصویر والنتین در کنار آگوست دیده میشود و نیمرخی از وی روی زمینه قرمز صفحه تلویزیون را میپوشاند. تصویری که کاملاً شبیه به عکس تبلیغاتی وی است.
حضور تصادفی آگوست و والنتین در کشتی و نجات هر دوی آنها تأکیدی بیش از پیش بر تأثیر سرنوشت در زندگی انسانها دارد.
هر دوی آنها در یک قاب، گذشتۀ جوزف را به تصویر میکشند، گذشتهای که این بار با امید و آرامشی درون قاضی جوزف به پایان میرسد، همانگونه که در نمای پایانی فیلم تصویر او در حالی که اشک از چشمانش سرازیر میشود نیز به تصویر کشیده میشود، گذشته همراه او در امروز نمود پیدا کرده است و آرامشی به وی عطا کرده که او را به زندگی باز میگرداند.
آگوست جوانی قاضی جوزف است و والنتین مظهر نجات هر دوی آنها. والنتین نماد عشقی است که در انتهای فیلم در دو قاضی تجلی میکند و هر دو آنها را نجات میدهد. قاضی جوزف با یافتن این عشق آرامشی را که سالها از دست داده است را باز مییابد و آگوست، قاضی جوان و سرخورده مسیری تازه را شروع میکند.
نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد تأثیر متقابل والنتین بر جوزف و بالعکس است. زمانی که والنتین با استراق سمع قاضی مخالفت میکند باعث میشود تا وی این کار تهوعآور (به زعم والنتین) را رها کند و از سوی دیگر نیز زن جوان تصمیم میگیرد ارتباط خود را با میشل قطع کند. هر دو این اعمال نتایج منفی در زندگی آنها دارد و در طی این دیدارها و تاثیرگذاری های متقابل آنها راه رشد و بلوغ از یک سو و رهایی و آرامش از سوی دیگر را یاد میگیرند.
میشل مردی که با والنتین در ارتباط است، فردی شکاک و تندخود است که در هیچ قابی از تصویر، او را نمیبینیم، او دائماً در تماسهای کوتاه تلفنی حضور دارد که همیشه شاکی از شرایط والنتین در حال خورده گیری به اوست. او نیز میتواند بیانگر ارتباط یک سویه، عشق یک طرفه، احساس یک طرفه باشد که در نهایت والنتین پس از پرسشی از دوست داشتن، در جدال بین خود و احساسش، تصمیم به رها کردن میشل میگیرد.
موضوع خیانت و تأثیر آن بر زندگی جوزف و آگوست کاملاً با ظرافت به تصویر کشیده شده است. به شکلی که میتوان آن را لمس کرد در حالی که خیلی به آن پرداخته نشده است.
طبق گفته مک کی در کتاب «ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی» فیلم خوب قبل از هر چیز حاصل یک فیلمنامه خوب است، فیلمنامهای که در آن نویسنده دائماً از خود سؤال کند که بار ارزشی این لحظه، صحنه و سکانس چیست؟ علت به تصویر کشیدن آن چیست؟ ترتیب قرارگیری آنها به چه شکل باید باشد؟ اگر صحنهای حذف شود چه تأثیری در روند داستان میگذارد؟ و سؤالاتی از این قبیل که باعث پخته شدن و شکلگیری یک داستان قوی و زیبا میشود.
در فیلم Red میتوان نتیجه این سؤالات را به خوبی مشاهده کرد. قرارگیری صحیح و مناسب صحنهها کنار یکدیگر، ترتیب زمانی آنها و به طبع آن سکانسها و در نهایت شکلگیری داستانی که پر از فراز و نشیبهایی است که مخاطب را با متن همراه میکند. گره افکنی و گره گشاییهای به موقع و زیبا که باعث میشود هم احساس بیننده در فیلم درگیر شود و هم گویای تفکر نویسنده باشد. ایجاد شکاف در فیلم به نوعی که مخاطب را از واکنشی که در حال اتفاق افتادن است غافلگیر میکند و با ایجاد شکافهای مناسب در سراسر فیلم، داستان را به نقطه اوج خود نزدیک میکند.
مک کی جای دیگری در کتابش از جنبههای دوگانه زندگی انسان صحبت میکند که نویسنده باید آنها را به درستی نقل کرده و نشان دهد جنبههایی که گویای افکار و عواطف و زندگی افراد هستند. این فیلم سراسر به تصویر کشیدن جنبههای دوگانه زندگی و شخصیت انسانی است خیانت در مقابل عشق، امید در مقابل ناامیدی، مرگ در مقابل زندگی و…
در سکانسهای پایان فیلم، تصویری از توله سگهای ریتا را میبینیم که نماد حیات، زندگی و جریان است نماد حرکتی رو به جلو، رشد و نمو و پویایی، که در خانه جوزف، خانهای که سالها رنگی از ارتباطات انسانی، رشد، پویایی و امید را به خود ندیده است، به تصویر کشیده میشود.
در مجموع میتوان بیان کرد که کشیلوفسکی در فیلم Red با انتخاب به جا و مناسب صحنهها، دیالوگهای زیبا و تأثیرگذار انتخاب سیر داستانی توانسته است حکایتی را به خوبی نقل کند که از سویی شکایتی است به خیانت، عملی که تأثیرات منفی و مخرب در زندگی فرد به جای میگذارد و حتی موجب سر زدن اعمالی از سوی فرد میشود که کاملاً خلاف اخلاق و ارزشهای شخصی اوست و از سوی دیگر ستودن عشق است که تولدی است دوباره در زندگی آدمی، مفهومی که زندگی فرد را از ناامیدی به امید، از رخوت به سرزندگی، از تشویش به آرامش و از بیقراری به قرار تبدیل میکند.
از طرف دیگر تأثیر سرنوشت بر زندگی فرد و تغییر دادن مسیر زندگی وی و از سویی تأثیر تصمیمهای فردی بر زندگی خود و دیگران در این فیلم کاملاً قابل مشاهده است. حتی کیشلوفسکی با اهمیت قائل شدن برای حیات همه موجودات (مثل سگ قاضی جوزف) و بسیاری مفاهیم دیگر که به خوبی در فیلم قابل مشاهده است. ■
دیدگاهتان را بنویسید